بهترین های روز







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





مقالات حكايت هاي زيبا وخواندني

 

مقالات

حكايتهايي زيبا و خواندني


آزادی خروس!

بخیلی خروسی کشت و به غلام خود داد و گفت: اگر از عهده ی پختن این خروس خوب برآیی تو را آزاد می کنم. غلام هرچه توانست جدیت کرد تا شاید از بندگی آزاد شود. وقتی غذا حاضر شد بخیل آب خروس را خورد و خروس را به جا گذاشت و گفت: اگر آشی با همین خروس درست کنی آزادت می کنم. غلام شور بای خوبی تهیه کرد، باز بخیل شوربا را خورد و خروس را گذاشت و غلام را آزاد نکرد، برای بار سوم دستور داد با پیکر خروس حلیمی تهیه کند و پیوسته غذاهای رنگارنگ با این خروس دستور می داد و غذا را می خورد و خروس را نگه می داشت. بالاخره غلام به تنگ آمد و گفت: آقای من! دیگر مرا میلی به آزاد شدن نیست، شما را به خدا این خروس را آزاد کنیدو بخورید تا از دست شما راحت شود !


اصناف مردم!

در خبری از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که فرمودند: مردم شش طبقه هستند: یک عده شیر صفت اند؛ مثل پادشاهان که می خواهند بر همه غلبه کنند و نمی خواهند مغلوب شوند. یک عده گرگ صفت اند؛ مثل تاجران که هنگام خرید، بر سر قیمت می زنند و هنگام فروش، از جنس خود تعریف می کنند. یک عده روباه صفت اند؛ آنان کسانی هستند که از را دین نان می خورند (دین را دکان و بازار قرار می دهند) و به آنچه بر زبان می آورند، اعتماد قلبی ندارند. یک عده سگ صفت اند؛ مثل کسانی که مردم آزارند و مردم نیز به خاطر زبان شان، مصاحبت با آنها را ناخوش دارند. یک عده خوک صفت اند؛ مثل کسانی که مُخَنَّث اند (نامد و زن صفت هستند ) که به هیچ کار ناپسندی دعوت نمی شوند، مگر این که دعوت را اجابت می کنند. یک عده گوسفند صفت اند؛ مثل کسانی که (توسط ستمگران) مو و کُرکشان کنده، گوشتشان خورده و استخوان شان شکسته می شود. در نتیجه، گوسفند (بی چاره و مظلوم) بین شیر و گرک و روباه و سگ و خوک چه کند ؟!


خرقه ی آتشین

کمیل بن زیاد نخعی نیمه شبی همراه حضرت علی علیه السلام از مسحد کوفه خاج شدند در تاریکی شب از کوچه های کوفه عبور می کردند تا به خانه ای رسیدند از آن خانه صدای تلاوت قرآن به گوش می رسید، معلوم بود مرد پارسایی از بستر راحت برخاسته و باصدایی دانشین و پرشور قرآن می خواند آن چنان که گریه و بغض گلویش را گرفته بود کمیل سخت تحت تأثیر آن صدا قرار گرفت آن مرد این آیه را می خواند: (أ مَّن هُوَ قانِتٌ اناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحذَرُ الاخِرَةَ وَ یَرجُوا رَحمَةَ رَبِّهِ قُل هَل یَستَوی الَذینَ یَعلَمُونَ وَ الَّذینَ لایَعلَمُونَ إنَّما یَتذَکَّرُ أُولُوا الألباب) {آیا کسانی که در زیورهای دنیا غرق هستند بهترند} یا آن کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو آیا کسانی که می دانند یکسان هستند؟! تنها خردمندان متذکر می شوند. وقتی کمیل این آیه را با آن صدای پرسوز می شنید، چنان دگرگون شد که با خود گفت: ای کاش مویی بر بدن این قاری می شدم و صدای قرآن او را می شنیدم! حضرت علی علیه السلام از دگرگونی حال کمیل به خاطر آن صدای پرسوز و گداز آکاه شد و به او فرمود:

ای کمیل! صدای پراندوه این قاری تو را حیران و شگفت زده نکند؛ چرا که او از دوزخیان است و بعد از مدتی راز این سخن را به تو خواهم گفت. این سخن مولا، کمیل را از دو جهت شگفت زده کرد؛ یکی این که حضرت از دگرگونی درونی کمیل خبر داد و دیگر این که او را از دوزخی بودن آن خواننده ی قرآن باخبر کرد. مدتی گذشت تا این که جنگ نهروان پیش آمد. در این جنگ کسانی که با قرآن سر و کار داشتند علی علیه السلام را کافر خواندند و با او به جنگ برخاستند. کمیل چون سربازی جانباز همراه علی علیه السلام بود و علی که شمشیرش از خون آن کوردلان مقدس مآب سیراب شده بود، متوجه کمیل شد، ناگهان نوک شمشیرش را بر سر یکی از هلاک شدگان فرود آورد و فرمود: ای کمیل! آن کسی که در آن نیمه شب قرآن را با آن سوز و گداز می خواند همین شخص است. کمیل سخت تکان خورد و به اشتباه خویش پی برد و دانست که نباید ظاهر افراد او را گول بزند. او در حالی که بسیار ناراحت بود، خود را روی قدم های بارک حضرت انداخت و از خدا طلب آمرزش کرد .

نقد صوف نه همه صافی و بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد .


صدقه به غیر مومنان

معلی بن خنیس گفت. حضرت صادق علیه السلام در یک شب بارانی از منزل به طرف ظِلّه بنی ساعده حرکت کرد. من آهسته از پی ایشان رفتم، در راه چیزی از آن حضرت بر زمین افتاد، پس فرمود:«خداوند! گمشده را به ما برگردان»، آن گاه پیش رفتم و سلام کردم. فرمود: معلی! تو هستی؟ عرض کردم: آری فدایت شوم! فرمود: جست و جو کن هر چه پیدا کردی به من بده. من هم روی زمین دست کشیدم، متوجه شدم نان زیادی پراکنده شده است. هر چه پیدا کردم به آن حضرت تقدیم کردم، دیدم انبان بزرگی پر از نان است و آن قدر سنگین بود که برداشتنش مرا به زحمت می انداخت. عرض کردم: اجازه فرمایید من بردارم. فرمود: من سزاوار ترم بیا با هم تا ظله ی بنی ساعده برویم. وقتی به آن جا رسیدیم عده ای خوایبده بودند حضرت صادق علیه السلام کنار هر یک از خفتگان یک یا دو گرده نان می گذاشت و می گذشت، به همین ترتیب همه را نان داد و از ظله خارج شدیم. عرض کردم: این ها حق را می شناسند (شیعه هستند)؟ فرمود: اگر حق را می¬شناختند در نمک نیز به آنها کمک می کردیم . بدان که خداوند هیچ چیز را خلق نفرموده مگر اینکه خزانه داری جهت آن آفریده است غیر از صدقه که خود حافظ و نگهبان آن است، پدرم (امام باقر علیه السلام) هرگاه به فقیری صدقه می داد باز از او می گرفت، می بوسید و می بویید و دو مرتبه در دست او می گذاشت. شبانگاه صدقه دادن خشم خدارا فرو می نشاند و گناهان را محو کرده، حساب روز قیامت را آسان می کند و صدقه ی روز، مال و عمر را زیاد می گرداند. عیسی بن مریم علیه السلام از کنار دریا می گذشت گرده ی نان از خوراک خود را در دریا انداخت یکی از حواریون عرض کرد: برای چه این کار را کردید با این که گرده ی نان غذای شما بود؟ فرمود: انداختم تا نصیب یکی از حیوانات دریا شود؛ زیرا این عمل نزد خداوند پاداشی بزرگ دارد .


حفظ اموال با صدقه

حضرت صادق علیه السلام با عده ای که کالای زیادی برای فروش با خود می بردند در سفری همراه بود بین راه اطلاع دادند که دزدان در فلان محل برای غارت کردن کاروان اجتماع کرده اند. همراهان از شنیدن این خبر به طوری آشفته شدند که آثار ترس در صورتشان آشکارا دیده می شد. امام علیه السلام فرمود: نارحتی شما از چیست؟ عرض کردند: سرمایه و کالای تجارتی داریم، می ترسیم از دست بدهیم اجازه می دهید در اختیار شما بگذاریم، اگر راهزنان بدانند آن مال متعلق به شما است شاید چشم طمع نداشته باشند. حضرت فرمود: از کجا می دانید؟ شاید آنها برای سرفت اموال من آمده باشند، در این صورت بی جهت سرمایه ی خود را از دست داده اید، عرض کردند: چه کنیم؟ صلاح میدانید کالای خود را در زمین پنهان کنیم! فرمود: این کار بیشتر باعث تلف شده آن است؛ زیرا ممکن است کسی مطلع شود و آنها را بردارد یا هنگام بازگشت جایش را پیدا نکنید. گفتند: پس چه باید کرد؟ فرمود: بسپارید به کسی که آن راا ز هر گزند و آسیب نگه می دارد و افزایش سرشاری نیز به هر قسمت از آن کالا می دهد، به طوری که هر قسمت آن بیشتر از دنیا و آنچه درآن است ارزش پیدا کند و هنگامی به شما باز دهد که به آن احتیاج دارید. سؤال کردند: آن شخص کیست؟ فرمودند: پروردگار جهان پرسیدند: چگونه به خدا بسپاریم؟ فرمود: بر فقیران و مستمندان صدقه دهید. گفتند: این جا بیچاره و مستمندی نیست که به آنها بدهیم. فرمود: تصمیم بگیرید یک سوم از اموال خود را صدقه بدهید تا خداوند بقیه را از پیش آمدی که می ترسید نگه دارد. آنها تصمیم گرفتند این کار را انجام دهند. فرمود: اکنون به راه خود ادامه دهید. مقداری آمدند، دزدها آنها را دیدند، همراهان حضرت را ترس فرا گرفت، حضرت فرمود: دیگر از چه می ترسید با این که در پناه خداوند هستید؟! همین که چشم راهزنان به حضرت صادق علیه السلام افتاده پیاده شدند دست آن حضرت را بوسیدند و عرض کردند: دیشب پیامبر اکرم صلی علیه و اله را در خواب دیدیم ما را امر کرد که امروز خود را به شما معرفی کنیم، اکنون خدمتتان هستیم تا از گزند دشمنان و راهزنان ایمن باشید. حضرت فرمود: به شما نیازی نداریم کسی که ما را از شما نگهداری کرد از گزند آنها نیز حفظ خواهد کرد مسافران به سلامت راه را طی کردند و یک سوم از کالای خود را صدقه دادند و کالای آنها با سود فراوانی فروخته شد، به یکدیگر گفتند: برکت حضرت صادق علیه السلام چقدر زیاد بود. امام فرمود: اکنون سود و برکت سودا کردن با خدا فهمیدید و پس از این به همین روش ادامه دهید .


حفظ فرزندان با صدقه

محمد بن عمر بن یزید گفت: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم: تا کنون دو پسرم فوت شده اند، اکنون پسر کوچکی دارم. فرمود: برایش صدقه بده وقتی خواستم حرکت کنم فرمود: هر چه خواستی صدقه بدهی به همان پسر بده و بگو با دست خودش به مستمند بدهد؛ اگر چه تکه ی نان یا مشتی از خوردنی یا چیز دیگر باشد؛ زیرا هر چیزی که در را ه خدا داده شود در صورتی که با نیت خالص باشد، هر چند کم باشد نزد خداوند زیاد است.


محاسبات غلط!

حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی می گوید: رئیس یکی از هیئت های عزاداری پیش من آمد و گفت: برای امسال واعظی خوش صدا می خواهیم. گفتم: سواد چه؟ گفتند: سواد مهم نیست؛ چون ما می خواهیم مجلس شلوغ بشود و کاری به سواد نداریم، ما حساب کرده ایم اکر آبگوشت بدهیم، 200 نفر می آیند و با برنج 400 نفر؛ اما اگر یک آقای خوش صدا بیاید، 700 نفر جمع می شوند !

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط سلمان در 20:23 | |